مهتاب :: دوشنبه 86/10/24 ساعت 1:21 صبح
خودت گفتی :واسه نوشتن برم سراغ دلم بزارم اون حرف بزنه ...حالا رفتم سراغش واسه اینکه اون بگه و من بنویسم حرفاش غریب، برام آشنا نیست ...! میگه طاقتش تموم شده ، می گه آخه تا به کی باید ساکت باشه و فقط بشکنه و تو خودش گریه کنه تا کی ؟؟؟آخه یه دل مگه تا چقدر می تونه تحمل داشته باشه ؟ تا کی می تونه بخنده اونم خنده غم ؟؟ تا کی مواظب این باشه نکنه با حرفاش دلی رو نشکنه ... تا کی سکوت ...؟ تا کی می خواد دل خوش باشه که همه صلاحشو می خوان...؟؟؟اون تازه فهمیده که هیچ کس به فکرش نیست، همه می خوان فقط به خواسته های خودشون برسن و حرف خودشون و بگن ،نمی دونن چی داره سرش می یاد شایدم مهم نباشه ...!!!گذاشتنش زیر پا و له ش می کنند . تا حالا ساکت بوده ...اما...دیگه نمی تونه اشکاشو مخفی کنه ،دیگه نمی تونه امید روزای روشن و به خودش بده آخه هر روزی که می گذره واسش تیره تر می شه ...!!اما بازم غمگین ، میگه یه بار ... ولی شکستم بد تر از همیشه و بازم تصمیم به سکوت گرفت ...
یادم باشد : حرفی نزنم که دلی بلرزد و خطی ننویسم که کسی را آزار دهد ،
یادم باشد : که روز و روزگار خوش است و تنها دل من است که دل نیست ،
یادم باشد : جواب کینه را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم ،
یادم باشد : باید در برابر فریاد ها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم ،
یادم باشد : ز چشمه ، درس خروش بگیرم و از آسمان ، درس پاک زیستن،
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست، باید با او هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند ،
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام نه برای تکرار اشتباهات گذشته !
یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه
می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم ...
یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه دوره گردی که از سازش عشق می بارد به
اسرار عشق پی برد و زنده شد !
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کسی فقط به دست خودش باز می شود ،
یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم ...
و یادمان باشد هیچگاه از راستی نترسیم !
نوشته های دیگران()
بارو ن و دوست دارم[عناوین آرشیوشده]
زمستان 1386