سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ستیز ، تدبیر را باطل کند . [نهج البلاغه]
بارو ن و دوست دارم - حامد من
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
بارو ن و دوست دارم

مهتاب :: پنج شنبه 86/10/27 ساعت 11:10 صبح

 

قطره‌، دلش‌ دریا می‌خواست. خیلی‌ وقت‌ بود که‌ به‌ خدا گفته‌ بود... هر بار خدا می‌گفت: از قطره‌ تا دریا راهی‌ست‌ طولانی. راهی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری. هر قطره‌ را لیاقت‌ دریا نیست

قطره‌ عبور کرد و گذشت. قطره‌ پشت‌ سر گذاشت قطره‌ ایستاد و منجمد شد. قطره‌ روان‌ شد و راه‌ افتاد. قطره‌ از دست‌ داد و به‌ آسمان‌ رفت. و هر بار چیزی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری‌ آموخت. تا روزی‌ که‌ خدا گفت: امروز روز توست. روز دریا شدن. خدا قطره‌ را به‌ دریا رساند. قطره‌ طعم‌ دریا را چشید. طعم‌ دریا شدن‌ را. اما

روزی‌ قطره‌ به‌ خدا گفت: از دریا بزرگتر، آری‌ از دریا بزرگتر هم‌ هست؟ خدا گفت: هست. قطره‌ گفت : پس‌ من‌ آن‌ را می‌خواهم. بزرگترین‌ را. بی‌نهایت‌ را. خدا قطره‌ را برداشت‌ و در قلب‌ آدم‌ گذاشت‌ و گفت: اینجا بی‌نهایت‌ است...

آدم‌ عاشق‌ بود. دنبال‌ کلمه‌ای‌ می‌گشت‌ تا عشق‌ را توی‌ آن‌ بریزد. اما هیچ‌ کلمه‌ای‌ توان‌ سنگینی‌ عشق‌ را نداشت. آدم‌ همه‌ عشقش‌ را توی‌ یک‌ قطره‌ ریخت. قطره‌ از قلب‌ عاشق‌ عبور کرد. و وقتی‌ که‌ قطره‌ از چشم‌ عاشق‌ چکید،

*    خدا گفت: حالا تو بی‌نهایتی، چون که‌ عکس‌ من‌ در اشک‌ عاشق‌ است ...


نوشته های دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بارو ن و دوست دارم
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
بارو ن و دوست دارم - حامد من
مهتاب
فقط فقط حامد
Link to Us!

بارو ن و دوست دارم - حامد من

Hit
مجوع بازدیدها: 13517 بازدید

امروز: 0 بازدید

دیروز: 0 بازدید

Archive


زمستان 1386

Submit mail

 


JavaScript Codes